فاصله اجتماعی، علم و فانتزی – مسائل جهانی

  • نظر توسط یان لوندیوس (استکهلم / رم)
  • سرویس مطبوعاتی اینتر

نزدیکی گذشته بین قصه‌گوها و شنوندگان در حال فراموشی است و تجربه طلسم‌کننده گوش دادن به یک قصه‌گوی خوب در محیطی جذاب، چیزی است که بسیاری از کودکان در حال حاضر از آن محروم هستند. حتی داستان سرایی در قالب کتاب و فیلم در حال نادر شدن است و چت های ویدیویی، پادکست ها، توییتر و اینستاگرام جایگزین آن می شوند. مسلماً برخی از بازی های ویدیویی درجه خاصی از هیجان، تخیل و داستان سرایی را ارائه می دهند، اگرچه بیشتر آنها ارتباطی یک طرفه را ارائه می دهند که متأسفانه با تجاری گرایی بی بند و بار، الگوبرداری مشکوک، خشونت خام، تئوری های توطئه بیهوده و جذابیت تجملات و تجملات مشخص می شود. طمع. وابستگی به “سرگرمی” الکترونیکی ممکن است حتی بیشتر از آن خسته کننده باشد، به عنوان مثال با القای کاربرانش که ساعت ها به ساعت بنشینند و سعی کنند یک پازل بی معنی را کامل کنند، توپ را از میان پیچ و خم هدایت کنند، یا با موتور مجازی در تپه های مصنوعی سوار شوند. و والس.

با یادآوری شب هایی که در مکان های دورافتاده گذراندم، به این موضوع فکر کردم. برخی از جوامعی که در آنجا یافتند فاقد برق بودند و در دایره ای که با آتش یا چراغ نفت سفید روشن شده بود، با تاریکی اطراف و آسمان پرستاره در بالا، من از گوش دادن به پیرمردها و پیرزنان که در مورد محیط اطراف و نحوه زندگی خود داستان می گفتند، لذت بردم. . چنین مکان هایی ممکن است توسط یک فرد خارجی به عنوان مکان هایی محدود و متروک تلقی شوند، زیرا آنها از چراغ های شهر بزرگ، ازدحام غریبه ها، استرس، شلوغی و شلوغی دور هستند. با این وجود، مردم محلی ممکن است احساس کنند که توسط موجودات عجیب و غریب، توسط حوزه هایی از نیروهای قدرتمند و معنوی احاطه شده اند. پس از روزها کار سخت در مزارع و زمین های باغ، یا پرسه زدن در جنگل ها و کوه ها در جستجوی طعمه و غذا، خانواده ها و دوستان در ایوان های کلبه های خراب یا زیر درختی در وسط روستا جمع می شوند، جایی که داستان هایی در مورد آن نقل می شود. ساکنان ماورایی کوه ها و جنگل ها، بیابان ها و اقیانوس ها.

راویان وسعت دنیایی دیگر را می‌رسانند، هرچند هنوز حاضرند، که گهگاه ممکن است در چیزی که ما به آن «واقعیت» می‌نامیم، تجلی یابد. ارواح گسسته و ملایم از چشمه‌ها، غارها و نهرها برمی‌خیزند تا در نور مهتاب برقصند، یا نیروهای شوم به سرگردانان تنها سرازیر می‌شوند و در گوش‌هایشان زمزمه می‌کنند تا آنها را گمراه کنند، بکشند و ببلعند، یا به گورها و اقامتگاه‌هایشان ببرند. مردگان، قلمرو ارواح، هیولاها و شیاطین.

البته شما به عنوان یک فرد تحصیلکرده و مدرن به این داستان ها اعتقاد ندارید، اما… در بین مؤمنان، در جهان هایی که به رغم نگرانی های پیش پا افتاده به نظر می رسد با موجودات عجیب و غریب و اسرار ناشناخته زندگی می کنند، به هر حال ممکن است سخت باشد که تحت تأثیر قرار نگیرید. افراد مسن از دنیای خود برای ما می گویند و قبل از یادآوری داستان های شگفت انگیزی که زمانی برای آنها گفته شده است، ممکن است به اطراف نگاه کنند و بگویند:

«به سگی که بیرون در تاریکی زوزه می کشد گوش کن. من به شما می گویم که این سگ نیست. اوه نه، این انسانی است که به یک سگ تبدیل شده است، یا شاید … لوپ گارو، یک گرگینه. پروانه ای که دیشب در اتاقت دیدی، آن پروانه نبود… این معشوق تو بود که تو را در سرزمینی دور دید، در حالی که رویای او افکارش را به پروانه تبدیل کرد. کرم شب تاب هایی که در آنجا می بینید مگس نیستند، آنها روح اجداد مرده هستند. دورو بر ما؛ در هوا، در زمین زیر ما، در چشمه ها و درختان اسرار زنده هستند، موجودات شب و رویاهای ما. در اطراف ما موجودات زنده‌ای هستند که معمولاً ناشناخته هستند، اکثر ما نمی‌توانیم آنها را ببینیم، لمسشان کنیم یا درک کنیم… حداقل وقتی بیدار هستیم. در رویاهایمان، وقتی روحمان از ذهنمان خارج می‌شود، وقتی با روح در حال بازدید از دنیای ناشناخته‌ای هستیم، ممکن است ببینیم و تجربه کنیم، اما عجیب و غریب را درک نکنیم. آنچه ما معتقدیم دنیای ماست، تنها کسری از چیز دیگری است، چیزی بسیار بسیار بزرگتر.»

شرکت در چنین لحظات مسحور کننده ای به ما احساس زنده بودن می دهد. حتی اگر همه اینها ممکن است افسانه و توهم باشد که ما به طرز شگفت انگیزی احساس حضور داریم، جهان نزدیک تر می شود. قلمروهای ساخته شده توسط داستان نویسان، اسطوره ها، افسانه ها و افسانه ها ما را به شیوه ای جذاب مسحور می کند و می ترساند. کودکی که در حال شنیدن داستان‌هایی درباره‌ی آن‌ها و در نتیجه وارد شدن به ابعاد خارق‌العاده می‌شود، متوجه می‌شود که جهان چقدر وسیع است، که چگونه شامل داستان و واقعیت می‌شود.

یک برنامه نویس کامپیوتری ممکن است این بیکران را «دنیای سایبری»، یک ستاره شناس «کیهان»، یک زیست شناس «زیست کره» بنامد. این دانشمندان در واقع تنها از کسری از وجود انسان و قوانین طبیعت حاکم بر آن آگاهی دارند. درک این موضوع به این معنی نیست که شما منکر علم هستید. اینکه زمین خواران، ضد واکسن ها، راستگویان ویروس کرونا، لفظ گرایان، شوونیست ها، زن ستیزان و دیگر متعصبانی که به تغییرات اقلیمی، همدلی، عشق و همبستگی اعتقاد ندارند، اما به افسانه های بی اساس و تئوری های توطئه می چسبند، از شما متنفر نیستید. “حقیقت آشکار”. چنین افرادی در یک حباب زندگی می کنند، محیطی توهم آمیز که در آن می خواهند دیگران به آنها بپیوندند. آنها تصور می کنند که حقیقت را می دانند، در حالی که در واقع با عقل مخالفت می کنند.

در قرن‌های 16 و 17 علم مدرن در اروپا توسعه یافت فرآیندی که طی آن تصوری ایجاد شد که می‌توان آن را به عنوان درک این موضوع توصیف کرد که جهان توسط قوانین طبیعی اداره می‌شود و نیروها می‌توانند قابل درک، حتی قابل درک و احتمالاً کنترل شوند. همه پدیده ها بخشی از طبیعت هستند و بنابراین می توان آنها را با علل طبیعی توضیح داد. اعتقادی به این معنا که پدیده‌های شناختی، اجتماعی و اخلاقی انسان نیز بخشی از جهانی قابل درک است که در آن مشکلات انسانی و اجتماعی می‌توانند راه‌حل‌هایی را در صورت حمایت از جهان‌بینی جهان وطنی که به علم و عقل احترام می‌گذارد، از سحر و جادو و ماوراء طبیعی دوری می‌کند و در عین حال رد عقاید جزمی و مقامات سرکوبگر را بیابد. .

با این حال، از یک جنبش متحد دور بود. بسیاری از دانشمندان از واقعیت پدیده های ماوراء طبیعی دفاع کردند، در حالی که انسان گرایان شکاک با الهام از نویسندگان باستانی، نه تنها دین ارتدکس، جادو و سایر اشکال خرافه را نقد کردند، بلکه شک خود را نسبت به “متخصصان” تندرو نشان دادند که وجود انسان را ساده می کنند. به مجموعه ای از “قوانین طبیعی”. حتی اگر هترودوکسی مذهبی چنین مردانی شهرت آنها را خدشه دار کرد و پذیرش عمومی دیدگاه های ضد جادویی را به تعویق انداخت، تغییر ایجاد شد. این انقلاب «روشنگرانه» در مفاهیم انسانی در واقع کمتر مرهون آزمایش علمی مفاهیم جادویی بود، تا رشد اعتماد به نفس در دنیایی باثبات که جادو دیگر در آن جایی نداشت.

از آن زمان، تقریباً در تمام قلمروهای وجودی انسان، پیشرفت نفس گیر بوده است، عمدتاً با یک طبیعت گرایی علمی که برای حل مشکلات، از پل های مهندسی و ریشه کن کردن بیماری ها، تا افزایش طول عمر و برقراری حقوق بشر مورد استفاده قرار گرفته است. با این حال، این بدان معنا نیست که یک “تفکر و رویکرد علمی” باید به طور یکجانبه بر تمام استدلال بشری تسلط داشته باشد و اجازه داشته باشد حق ساختن چیزها، رویاپردازی، خیال پردازی، گفتن و خلق چیزهای شگفت انگیز را تحقیر، منع و انکار کند. . ما باید جایی برای موسیقی، هنر و ادبیات باز کنیم و به خود و دیگران اجازه دهیم که با این عبارات انسانی سرگرم و تحریک شوند. ما باید به طول عمر کوتاه خود، وجود انسانی خود، عمق و آرامش بدهیم.

این تأملات زمانی پدیدار شد که من به عنوان یک معلم تجربه کردم که چگونه هنر، موسیقی، فلسفه، تاریخ و مذهب تطبیقی، و همچنین ژیمناستیک و صنایع دستی محدود شده یا به طور کامل از برنامه‌های درسی ناپدید شدند. این به نفع دروس هدف محور عملی تر مانند ریاضی، فیزیک، شیمی، مدیریت بازرگانی و علوم کامپیوتر انجام شد. البته این موضوعات برای کسب یک آموزش قوی و جذاب برای بازار کار ضروری است. با این حال، انسان ها تنها با نان زندگی نمی کنند، مغز ما با ورودی هایی مانند هنر، موسیقی و سرگرمی تحریک می شود. علوم انسانی تعاملات انسانی را غنی می کند و به ما امکان می دهد بخشی از رویاها، رویاها و خیالات دیگران را بپذیریم. لذت آشنایی با قصه گویی را از فرزندان خود دریغ نکنیم. با افسانه ها، فانتزی ها، اسطوره ها و افسانه ها که ترجیحاً در ارتباط با دیگران و هماهنگ با دنیای اطراف ما گفته می شود. نه تنها در قلمروهایی که به صورت الکترونیکی ایجاد شده است، بلکه دنیای واقعی متشکل از افراد ملموس، تأثیرپذیر و دلسوز است.

محرک و لذت مشارکت در داستان‌گویی ممکن است به ما بیاموزد که از چندین زاویه به وجود انسان نگاه کنیم و آن را درک کنیم و در نتیجه به افرادی متفکر نقادانه تبدیل شویم که می‌توانند از افتادن در تله‌هایی که توسط Pied Pipers که از طریق شبکه جهانی وب کوته‌نگر و سرد را فرا می‌خوانند اجتناب کنند. – دلسوزی، تعصب و حرص.


IPS News Bureau UN را در اینستاگرام دنبال کنید

© Inter Press Service (2021) – کلیه حقوق محفوظ استمنبع اصلی: Inter Press Service