شکست خود من و بحران سلامت روانی ارتش ما

فرهنگ نظامی و انتظارات ما به طور موجهی مستلزم استانداردهای بی امان است و فضای بسیار کمی برای آسیب پذیری انسان، به ویژه در SOF و کسانی که در نقش های رهبری هستند، وجود دارد. بدون تغییر در فرهنگ ما و رویکرد جدید به سلامت روان، کمک برای بسیاری دور از دسترس باقی خواهد ماند. می دانم چون در تاریکی رنج کشیدم و وقتی دیگر نتوانستم انتظارات رزمنده، رهبر و خانواده را حفظ کنم، انتخاب های ضعیفی انجام دادم و به طرز وحشتناکی شکست خوردم. امیدوارم داستان من بتواند به درک ما بیفزاید و به اعضای خدماتی که با مسائل مشابه مواجه هستند کمک کند تا انتخاب های بهتری داشته باشند و زندگی بهتری داشته باشند.

سرهنگ اوون ری (Ret)، افسر سابق نیروهای ویژه

سرهنگ اوون ری یک افسر نیروی ویژه ارتش است که اخیراً بازنشسته شده است که نزدیک به 25 سال نیروهای هوابرد و عملیات ویژه را با استقرارهای متعدد در حمایت از عملیات‌های عزم ذاتی، نگهبان آزادی، آزادی پایدار – افغانستان و فیلیپین، عملیات آزادی عراق و نیروی کار مشترک – رهبری کرد. INDOPACOM. آخرین مأموریت سرهنگ ری به عنوان رئیس ستاد ارتش I در پایگاه مشترک لوئیس-مک‌کورد بود.

دیدگاه تخصصی – وقتی خروج ناگهانی ما از افغانستان را به دنبال تسلط طالبان و بیستمین سالگرد 11 سپتامبر تماشا کردم، احساس خشم و اندوه کردم. برای بسیاری از جانبازان 20 سال گذشته، آشتی دادن فداکاری ها بدون بهره مندی از پیروزی یا حتی پیشرفت دشوار است. برای کسانی که کل زندگی حرفه ای و بیشتر دوران بزرگسالی خود را در جنگ گذرانده اند، هزینه شخصی از نظر سلامت روانی، جسمی و خانوادگی نه به خوبی درک شده است و نه به اندازه کافی پرداخته شده است.

به رسمیت شناختن اخیر بحران خودکشی نظامیان و کهنه سربازان توسط کاخ سفید و وزارت دفاع یک شروع خوشایند است، اما باید نحوه برخورد با این مشکل را تغییر دهیم. آمارهای اخیر خودکشی CDC نشان داد که نرخ کلی خودکشی در ایالات متحده در سال 2020 به میزان 3 درصد کاهش یافته است، با این حال نرخ نظامی همچنان در حال افزایش است. گزارش وزارت دفاع در سال 2021 در مورد خودکشی نشان دهنده افزایش 41 درصدی نرخ خودکشی فعال بین سال های 2015 تا 2020 است که تنها در سال 2020 باعث کشته شدن 580 نیروی نظامی شده است. نگران‌کننده‌ترین ارزیابی اخیر توماس هاوارد سویت با پروژه «هزینه‌های جنگ» دانشگاه براون است که نشان می‌دهد از 11 سپتامبر تا کنون 7057 نفر را در نبرد از دست داده‌ایم، اما احتمالاً 30177 نفر را به دلیل خودکشی از دست داده‌ایم. با پایان یافتن جنگ‌ها و تلاش نیروهای نظامی برای انتقال به یک زندگی غیرنظامی ناشناخته و گاه بیگانه، این بحران احتمالا بدتر می‌شود. بسیاری از افراد در سکوت رنج می برند، در معرض خطر چندین دهه درگیری، شکست در جبهه های داخلی، ناامیدی، گناه و شرمندگی که می تواند همراه با یک زندگی جنگجو باشد.

پاییز

در 26 دسامبر 2020، با یک تپانچه به سرم در بالکن خود ایستادم و قصد داشتم به زندگی خود پایان دهم زیرا پلیس خانه ام را محاصره کرده بود. من یک فروپاشی روحی و عاطفی داشتم که تمام خانواده‌ام را تحت تأثیر قرار می‌داد، به دوستان، هم تیمی‌هایم اجازه می‌دادم سرکوب شوند و باعث آبروریزی خودم شود.

من متاهل بودم و سه بچه شگفت‌انگیز داشتم، یکی از اعضای محترم جامعه کوچک ما در حومه شهر و یک افسر بسیار موفق نیروهای ویژه با نزدیک به 25 سال. حرفه من با دستاوردها و موفقیت های چشمگیر مشخص شد – ترفیعات اولیه، انتخاب شده برای فرماندهی در هر سطح تاکتیکی در نیروهای ویژه، مدرک فارغ التحصیلی از هاروارد و انتخاب شده برای خدمت به عنوان دستیار نظامی پرزیدنت اوباما – حمل فوتبال هسته ای برای بیش از دو سال .

پشت نمای عمومی که من با تمام وجود از آن محافظت می‌کردم، آتش سطل زباله ای از زوال روحی، عاطفی و جسمی و خانواده ای بود که در حال مبارزه بودند. من از تأثیر انباشته مسائل سلامت روانی و جسمی درمان نشده، استرس عملیاتی و شغلی در طول یک حرفه در SOF، از جمله هشت اعزام، دچار خستگی ذهنی کامل بودم. من از جنگ داخلی درگیر بودم و کاملاً از وخامت خود بی خبر بودم.

پس از آن شب وحشتناک، من ویران، گیج و تلاش کردم تا بفهمم چه، چرا و چگونه این اتفاق افتاد. من مورد اتهام جنایی قرار گرفتم (و هنوز هم محاکمه می شوم)، توسط رسانه ها مورد توهین قرار گرفتم و آزادی، شغلم و از همه بدتر خانواده ام را از دست دادم. ماه‌ها بعد و پس از درمان بستری گسترده، تشخیص داده شد که من مبتلا به اختلال استرس پس از ضربه شدید و مزمن (PTSD)، افسردگی، بی‌خوابی و آسیب مغزی تروماتیک (TBI) هستم.

من در طول سالها تلاش کردم و مانند بسیاری از ما با تقسیم احساسات و بی حس شدن با الکل جبران کردم. کار، مأموریت و استقرار، تمرکز، آشنایی، راحتی و در نهایت موفقیت را فراهم کرد. خانه اما ناآشنا بود. من دیگر نه مناسب بودم و نه نقشی داشتم و ظاهراً همیشه شکست را احساس می کردم. مارپیچ نزولی من پس از بازگشت از یک استقرار بسیار دشوار برای هدایت مبارزه با داعش در سال 2018 شتاب گرفت. من متفاوت به خانه برگشتم و زندگی که به آن بازگشتم تغییر کرد.

این دومین اعزام طولانی مدت در دو سال بعد از گذراندن یک سال سخت در افغانستان بود و ازدواج من به طور جبران ناپذیری آسیب دید. طی دو سال آینده، دو بار دیگر اعزام شدم و چهار سرباز دیگر و همچنین دوستان و هم تیمی های زیادی را از دست دادم. من به طور فزاینده ای افسرده، منفی باف، احساس گناه، عصبانیت و خودکشی شدم. خانواده من با تحمل این زندگی دشوار، بدتر شدن وضعیت سلامتی من و ناتوانی من در برقراری ارتباط عاطفی، به همان اندازه رنج بردند. این یک وضعیت غم انگیز است اما متأسفانه غیر معمول نیست.

هزینه انسانی جنگ برای همیشه

من درست بعد از 11 سپتامبر به عنوان رهبر تیم به نیروهای ویژه ارتش پیوستم و مانند بسیاری از ما، در اوایل جنگ شروع به از دست دادن دوستان و هم تیمی هایم کردم. سپس یادبودهای یگان منظم و تلفات فرماندهی خودم آمد. نه فقط از جنگ، بلکه از سرطان، خودکشی و حوادث آموزشی. سفر به پایگاه نیروی هوایی دوور برای دریافت اجساد، دلجویی و مراقبت از همسر و فرزندان و شرکت در مراسم تدفین، عوارض زیادی را به همراه داشت.

تلفات فراتر از دوستان نزدیک بود و شامل نیروهای کشور شریک ما، تلفات غیرنظامی و صدمات اخلاقی ناشی از کمپین های ویرانگر بود. ما به‌عنوان یک کلاه سبز، در کنار شرکای خارجی خود آموزش می‌دهیم، زندگی می‌کنیم و می‌جنگیم، که اگر در روزهای پایانی خوش شانس نبودند از افغانستان خارج شدند، رها شده، شکار و کشته شدند. این هزینه های بالا بدون منفعت مشخص بدون شک بر کهنه سربازان این نسل تأثیر می گذارد و شعله های آتش بحران سلامت روان موجود را شعله ور می کند.

PTSD، افسردگی، TBI، درد مزمن و آسیب جسمی، مسائل مربوط به رابطه ناشی از غیبت های طولانی مدت و سوء مصرف مواد از نتایج بارز جنگ های پایدار هستند. با فرهنگ استانداردها و کمال بی امان و همچنین عدم آگاهی کلی از سلامت روانی، عاطفی و معنوی، ما با خطرات مستمر زوال و شکست انسانی روبرو هستیم.

یک نمونه غم انگیز از دست دادن یک افسر ارتش استثنایی و دوست، سرهنگ اسکات گرین است که در ژوئن گذشته جان خود را گرفت. یک رهبر محبوب و کارآمد در نیروهای تکاور و هوابرد و همچنین یک همسر و پدر، ضایعه ای ویرانگر بود که بسیاری را متزلزل کرد و پرسیدند «چرا». دستاوردها و موفقیت شغلی مانع سازش ذهنی نمی شود. مگر اینکه با چکمه های اسکات راه می رفتی، درک اینکه او چه چیزی را حمل می کرد سخت است، اما می دانم که خیلی زیاد شد و او احساس کرد جایی برای برگشتن ندارد. در حال حاضر افراد دیگری مانند اسکات وجود دارند. به عنوان یک ارتش و جامعه، ما بیشتر به آنها مدیونیم.

انجام یکسان و در عین حال انتظار نتایج متفاوت – زمان تغییر است

به عنوان یک جامعه، ما به سلامت روان واکنش نشان می دهیم و منابع محدود خود را از یک بحران به بحران دیگر تغییر می دهیم. ما منابع گسترده ای را برای سلامت جسمانی اختصاص داده ایم، اما کلاس های تاب آوری یا یک ماه آگاهی از سلامت روان، پیشنهادهای کم عمقی برای سلامت روانی فعال هستند. با تمام تحصیلات و آموزش‌هایم، نمی‌توانستم زوال خود را بفهمم یا تشخیص دهم – ابزار لازم را نداشتم، و نمی‌توانستم اعتراف کنم که مشکلی دارم. من در حال حاضر به طور معمول به کلینیک سلامت رفتار مراجعه می کنم، که در طول 25 سال خدمتم هرگز پا در آن نگذاشتم تا زمانی که به دیوار برخورد کردم. ننگ هنوز وجود دارد. من در اتاق احساس شرم می کنم. هیچ تماس چشمی، صحبت کردن، رهبری در صورت نیاز وجود ندارد. این در تضاد کامل با کلینیک فیزیوتراپی است که در آن تمرکز بر توانبخشی آسیب تنها بخشی از سلامت و بهبود عملکرد است.

هدف ارتش مبارزه و پیروزی در جنگ‌های کشورمان است، اما سرمایه‌گذاری در سلامت روان منجر به کاهش اثربخشی یا استانداردهای رزمی نخواهد شد. مسئولیت شخصی و انتخاب بهتر کلید ایجاد تغییر در این بحران است، اما ما باید آگاهی سلامت روان را بهبود بخشیم و جو و فرهنگی را پرورش دهیم که در آن اعضای خدمات ما احساس کنند می توانند کمک بخواهند.

کاهش شرم و ناامیدی در این تلاش برای نجات جان افراد حیاتی است و ما نمی‌توانیم به انتخاب نادرست بین سلامتی و مأموریت یا شغل ادامه دهیم. این با آسیب پذیری رهبر، اصالت و شفقت شروع می شود. همه ما مستعد مشکلات روابط، مشکلات سوء مصرف مواد، نیازهای سلامت روان هستیم. وقت آن است که قضاوت را کنار بگذارید و برای کسی حاضر شوید. دوستی در تاریک ترین ساعت من برای من ظاهر شد و زندگی من را نجات داد. سلامت روان سلامت است و باید در ارتش در اولویت قرار گیرد و در صورت نیاز، توسط کنگره از طریق قانون مجوز دفاع ملی هدایت شود.

ما بسیاری از بهترین‌های این کشور را در این درگیری از دست داده‌ایم و هر روز بیشتر را در خانه از دست می‌دهیم. با پایان یافتن جنگ‌ها و انتقال نیروهای خدماتی به زندگی غیرنظامی، ما بسیار بیشتری را از دست خواهیم داد.

من اکنون در حال آشتی با زندگی و مسئولیت پذیری خود هستم، بلکه مسئولیت خود را برای بهبودی و زندگی بهتر برای خانواده و دوستانم دارم. برای مدتی احساس می‌کردم در مسیر برخورد قرار گرفته‌ام، اما نمی‌توانم جلوی آن را بگیرم. با کمک و کار زیاد، دارم یاد می‌گیرم که مسیر بهتری را طی کنم، اما هزینه‌های زیادی داشت.

دیدگاه تخصصی برای به اشتراک گذاشتن دارید؟ به ما ایمیل بزنید [email protected]

دیدگاه‌ها، دیدگاه‌ها و تحلیل‌های متخصصان امنیت ملی را در The Cipher Brief بخوانید